خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
نوشتهای که پیش روی شماست، ترجمهی گفت وگویی است که« مروة حمزة» با یکی از مسیحیان نومسلمان انجام داده است:
او متخصص مغز و اعصاب و مدیر سابق بیمارستان« الخانکة» و از فعالان کلیسا بود. وی در گفتگو با نشریه ی« المصریون» تاکید میکند که با ارادهی خودش و با اسم« احمد محمّد احمد مصطفی» به أزهر مصر رفته تا« محمد شماس» را به مسیحیت برگرداند؛ ولی مسیر زندگیش به کلی تغییر میکند و از هدفش منصرف میگردد و با وجود تمام سختیها و موانع راه، با قناعت کامل به اسلام روی میآورد.
اکنون جزئیات اسلام آوردنش را در گفت و گویی که با نشریه« المصریون» داشته، دنبال میکنیم:
س- در مورد اسباب روی آوردنت به اسلام برایمان بگو.
ج- من مردی متدیّن و پایبند به مسیحیت و فعال در دفاع از موازین آن بودم، در کلیسا پیوسته خدمت میکردم و اموری که به من محول میشد، بدون چون وچرا انجام میدادم. کلیسا مرا مأمور برگرداندن« محمد شماس» به مسیحیت کرد. من متخصص مغز و اعصاب و استاد و مدرس روانشناسی در دانشگاه بودم. بنابراین تصور میکردم که اقناع فردی برایم چندان کار دشواری نیست. برای تکمیل این سناریو، تصمیم گرفتم قطعه ویدئویی از او به تصویر بکشم که در آن، خطاب به عموم اعلام کند که گروه های سلفی افراطی، همسر و فرزندانش را به گروگان گرفتهاند و وی به قصد حفظ سلامتی آنان، ناچار شده به اسلام تظاهر کند و در واقع مسیحیت را ترک نکرده است.
س-« محمّد شماس» را ملاقات کردی؟ بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟
ج- هنگامی که با او روبرو شدم، او را بر عقیده و تصمیمش کاملاً استوار دیدم. او حاضر به ترک اسلام نشد و با دل وجان آن را پذیرفته و بدان متمسک بود. به کلیسا برگشتم و گفتم:« او مرا خسته کرده است و بیش از حد عناد و لجبازی به خرج میدهد. تحت هیچ شرایطی از نظرش برنمی گردد.» از من خواستند که دوباره با وی حرف بزنم. در تلاش دوبارهام، بعد از گفت وگوهای فراوانی که بین من و او حول مسائلی چون« وحدانیت» در اسلام، انجیل و تورات و سایر عقایدی که در انجیل و قرآن در موردشان بحث شده، صورت گرفت، احساس کردم که نیرویی در وجودم او را تصدیق میکند و هرچه به مناظره با وی ادامه میدادم، برتریش را بهتر و بیشتر درک میکردم. تا جایی که به درستیِ دین اسلام یقین پیدا کردم و فهمیدم که مسیحت عصر ما تنها شامل برخی آداب و رسوم و مناسک تحریف شدهی دینی است و در حقیقت، روح دین و ابعاد زندگی را اهمال کرده است. از خود پرسیدم: کدامیک از این دو، دین حق است؟ در این مورد به مطالعه و جستجو پرداختم و متوجه شدم که عقل سلیم، هر لحظه مرا به اسلام رهنمون میسازد. دیگر نتوانستم میل و رغبت درونیام به پذیرفتن اسلام را انکار و بیش از این تعلّل کنم.
س- علاقهات به اسلام آوردن را نخستین بار با چه کسانی در میان گذاشتی؟
ج- ابتدا به« محمد شماس» گفتم و از او خواستم مرا در آشکار کردن مسلمان شدنم یاری کند. وقتی خواستهام را رد کرد، شگفت زده شدم. به من گفت: برای چنین تصمیمی به زمان بیشتری نیاز داری تا بتوانی به درستی فکر کنی. بعد از مدتی دوباره سراغش رفتم و خواستهام را تکرار کردم و او نیز بار دیگر رد کرد و گفت:« باید بدانی که اسلام قطاری نیست که در ایستگاهی سوار و در ایستگاه بعدی از آن پیاده شوی». دوباره در موردش اندیشیدم و برای بار سوم نزد او رفتم و با تأکید و اصرار گفتم که در تصمیمم تردیدی ندارم.
س- چه موقع رسماً اعلام کردی که مسلمان شدهای؟
ج- در روز پنجشنبه تاریخ 2/1/2013 به أزهر رفتم.« شیخ سعید عامر» در حالیکه تبسمی اطمینان بخش بر لب داشت، به نزدم آمد و پرسید:« چرا؟ چگونه؟ و کی؟] این تصمیم را گرفته ای؟[». مدتی با هم بحث و گفتگو کردیم تا اینکه از جدیّت تصمیمم اطمینان حاصل کرد. بعد از آن شهادتین را بر زبان جاری و یک گواهی رسمی از وی دریافت کردم که مسلمان شدنم را تأیید و مرا با نام« احمد محمّد احمد مصطفی» معرفی میکرد.
س- مهمترین انتقاداتی که با آنها مواجه شدی، چه بود؟
ج- می دانستم بعد از اسلام آوردن، با موجی از انتقادات، دشنام و ناسزاگوییها و اتهامات و افتراها مواجه خواهم شد. نوشته های« سامح فوزی»، عضو مجلس شورا را که در مورد من منتشر کرده بود، خواندم که آنها را نقش بر آب میدانم و صحتشان را تماماً تکذیب میکنم. اتهامات باطلی که وی از طریق روزنامهها به من نسبت داده و ادعا کرده که من قصد تفرقه پراکنی و تحریک اذهان عمومی را دارم و از تمام مصریان چه مسیحی و چه مسلمان خواسته است که علیه من شکایت کنند.
« سامح فوزی» که مدعی دفاع از حقوق مسیحیان است، گویا از چماق به دستان« پاپ شنودة» اطلاعی ندارد یا اینکه خود را به غفلت میزند. افرادی که پاپ به ظاهر برای حفظ نظم و انظباط داخل کلیسا به خدمت گرفته است. هر دستور]به اعمال نادرست و بدون توجیه[ی که از سوی پاپ به آنان میرسد، بدون توجّه و ترحّم به اجرا در میآورند. از جمله، سرکوب تظاهرکنندگان و کسانی که در کلیسا اعتراض کنند. همچون واقعهای که در جریان تظاهرات« جماعت مسیحیان 38» به وقوع پیوست. خواستهی این افراد اجرای لایحهی 38 بود که ویژهی مسائل مربوط به قبطیان، از جمله ازدواج و طلاق است. این لایحه شامل 13 سبب جواز طلاق میباشد که به هیچکدام عمل نمیشود. تظاهرکنندگان که مطالباتشان را مسالمت آمیز و در کلیسا مطرح کرده بودند، با هجوم سگ های وحشی که به زخمی و مجروح شدن آنان انجامید، دچار شوک آمدند و ناگزیر پا به فرار گذاشتند. به علاوه اهانتهایی نیز به آنها نسبت داده شد. با چشم خودم دیدم که یکی از مسیحیان کفنش را با خود حمل میکرد و کمی بعد ربوده شد. پس از آزادیاش، تلاش کردم با وی مصاحبهای داشته باشم ولی او از ترس عواقب آشکار شدن، حاضر به انجام این کار نشد.
س- هنگام رفتن به أزهر با مانع یا مشکلی برخوردی؟
ج- نخستین بار که خواستم وارد أزهر شوم، دیدم خویشان و نزدیکانم با کسانیکه از سوی کلیسا اجیر شده بودند، مسلّحانه در مقابل در ورودی آن منتظر سر رسیدن من هستند. به ناچار برگشتم و خود را مخفی کردم تا اینکه روزی موفق شدم از در پشتی وارد شوم]و در حضور علمای أزهر اعلام مسلمانی کنم[. اینک هرگونه رفت و آمدی برایم بسیار دشوار شده و برای حفظ جان لازم است کاملاً با احتیاط عمل کنم. هنگامی که با« شیخ خالد عبدالله» برنامهای برای کانال ماهوارهای« النّاس» ضبط و آماده کردیم، ناچار شدم لباس خلیجی بپوشم که شناسایی نشوم.
س- بعد از اینکه به أزهر رفتی، چه اتفاقی رخ داد؟
ج-« شیخ دکتر سعید عامر» با کمال خوشرویی از من استقبال کرد و گفت:« چرا؟ چگونه؟ و کی تصمیم گرفتی مسلمان شوی؟». پس از آنکه از سخنانم اطمینان حاصل کرد، در حضورش شهادتین را به زبان آوردم. سپس گواهینامهای از وی دریافت کردم که به من هویّتی مسلمان میبخشید و به موجب آن، اسمم از« ممدوح حنا وهبة منصور» به« احمد محمّد احمد مصطفی» تغییر یافت. در برگهی گواهی که دقت کردم، دیدم شمارهی آن 7 است. یعنی آن روز، شش مسیحی دیگر قبل از من اسلام آورده بودند.
س- گرایشت به اسلام چه تأثیری در اوضاع شغلی و معیشتیات داشت؟
ج- شغلم را از دست دادم و درآمدم قطع شد. همسرم تمام داراییام را تصاحب کرد و از سوی خانوادهام طرد شدم. زندگی در خیابانها و مخفیگاهها را شروع کردم. نه پول داشتم که در هتل اقامت کنم و نه میتوانستم سراغ هیچ یک از دوستان قبلم بروم چراکه همهی آنان از من متنفر شده بودند. بطور کلی میتوان خانوادهی ما را خانوادهی کشیش و راهب وخادمان کلیسا نامید. بعضی از آنان در داخل و بعضی در خارج مصراند و این باعث تعصّب شدید آنان نسبت به مسیحیت شده است. من خود نقش به سزایی در فعالیتهای تبشیری کلیسا و برگزاری کنفرانسهای مشاورهای برای مسیحی کردن مردم داشتم. جنبش تنصیر در داخل و خارج مصر حرکت پویایی است که از طریق شبکه های تلویزیونی مسیحی از جمله« حياة القبطية»، « الطریق» و« الفادي» صورت میگیرد و هدفش ایجاد ارتباط با مردم و تشویقشان برای ترک اسلام است.
داخل مصر گروهی موسوم به« الإختطاف القصري» و منسوب به شخصی به نام« إبرام لوییس» وجود دارد که هدف و مأموریت آن جذب و ربودن دخترانی است که به دین اسلام تشرّف یافتهاند. این گروه در تلاش است با گفتگو و برقراری ارتباط، بر آنان تأثیر بگذارد و به مسیحیت برگرداند. دختری به نام« جهان منصور» که گویا روزنامه نگار است، با این گروه همکاری میکند.
س- قبل از مسلمان شدن، چه فعالیتی در کلیسا داشتی؟
ج- بیشترِ فعالیتم شامل جلوگیری از جریان مسلمان شدن جوانان مسیحی میشد. گفتگوی یک ساعتهای که از طریق وبکم با« ابوالعز توفیق» تحت عنوان« ترس از اهمال خانوادههای مسیحی و گرویدن فرزندانشان به اسلام» داشتم و در وبسایت« الأقباط متحدون» منتشر شد. در جریان این گفتگو والدین مسیحی را به مهربانی با فرزندان به عنوان مؤثرترین راه جلوگیری از مسیحیت گریزی، توصیه کردم.
س- عکس العمل خانواده و فرزندانت در قبال مسلمان شدنت چه بود؟
ج- خانوادهام خبر مرگ مرا شایعه کردند و حتی برایم مراسم ختم نیز برگزار کردند و لباس سیاه پوشیدند. من همسر، سه پسر و یک دختر دارم که همگی آنان با عقیدهام مخالفند و اسلامم را تحت هیچ شرایطی تحمّل نمیکنند. من عملاً خانه را ترک کردهام و از آن روز در خیابانها به سر میبرم و از هر طرف طرد و تهدید میشوم.
س- موضعگیری کلیسا در این خصوص چگونه بود؟
ج- مرا به همکاری با حزب اسلامی( حزب آزادی و عدالت) و انتخاب دکتر مرسی به عنوان رئیس جمهور متهم کردند. حال آنکه این جریان اسلامی، جنبشی سیاسی بود نه دینی و دکتر مرسی را فردی اصلح پنداشتم و به همین دلیل به وی رأی دادم و اعتقاد داشتم که« حزب آزادی و عدالت» به عنوان یک جریان سیاسی، شایستگی داشتن فرصتی برای اداره کشور را دارد. هنگامیکه دکتر مرسی را انتخاب کردم، مسیحی بودم و 63سال سن داشتم، و هیچ عیب و نکوهشی برخود روا نمیبینم. دین اسلام را بعد از این جریان و در کمال آزادی و اختیار، برگزیدم.
اگر دست عوامل کلیسا به من برسد، یا خودشان مرا به قتل میرسانند و یا اینکه مرا تحویل خانوادهام میدهند تا آنها کارم را یکسره کنند. چون بعد از اینکه برایم مراسم عزاداری گرفتهاند میتوانم حدس بزنم که چشم دیدن مرا هم ندارند.
س- اسلام آوردنت را ناشی از نزدیکیات با جریانات اسلامی عنوان میکردند؟
ج- این گفتهها و ادعاها چیزی جز اتهام نیست. با اینکه مسیحی بودم، در انتخابات ریاست جمهوری مرسی را انتخاب کردم.« حزب آزادی و عدالت» از پایگاه مردمی وسیعی بهرهمند بود و جایگاه مناسبی در بین اقشار مختلف از آنِ خود کرده بود. پس چرا نباید فرصتی برای اداره امور کشور به آنان داده میشد؟ من این بیانات را در برنامهای تلویزیونی، در گفتگو با« وائل إبراشی»، گوینده صداو سیما عنوان کردم. آیا انتخاب دکتر مرسی ننگ و عار است؟
با هیچکدام از جریانات اسلامی تعامل و همکاری نداشتم و بلکه برعکس فعالیتم در کلیسا مبارزه با روند گرایش به اسلام بود.
س- در پایان چیز خاصی هست که مایل باشی به آن اشاره کنی؟
ج- بله؛ من و امثال من در راه خدا گام برداشتهایم و قصد فتنه انگیزی و تفرقه پراکنی نداریم. ما خواهان حمایت هستیم چراکه از هر دری رانده شدهایم و در خیابانها و کوچه پس کوچهها سرگردانیم و دائم به قتل تهدید میشویم و مأوی و پناهگاهی برایمان نمانده و تنها خواستهی ما این است که ما نیز چون دیگران در امنیت زندگی کنیم. به جرأت میگویم که کلیسا در صدد از میان بردن ماست و این نیت سوءشان بعد از تصریحاتشان در یکی از نشریات، بدیهی و واضح است. چنانکه مارا به فتنه انگیزی متهم کردهاند و از تمام مسلمانان و مسیحیان خواستهاند که به این اتهام، از ما شکایت کنند.
من شهروندی عادیام و همچون تمام مصریان دیگر و نه کمتر. خروجم از مسیحیت چیزی از آن کم یا ورودم به اسلام چیزی به اسلام اضافه نمیکند. تنها خواستار امنیت و حمایت دولت هستم چون ما نیز بخشی اجتناب ناپذیر از جامعهی مصری هستیم.
14 ژانویه 2013م

نظرات